فراموش کردم
رتبه کلی: 33


درباره من
جز قصور و تقصیر چیزی ندارم
مهدی عزیزیان (mehdi313 )    

تحملِ فقدان (مرگ) عزيزان در قرآن

درج شده در تاریخ ۹۱/۱۲/۰۸ ساعت 00:02 بازدید کل: 622 بازدید امروز: 496
 

 ارسال شده توسط admin در تاریخ شنبه, 06/13/1389 - 14:45 عبدالعلى پاكزاد1                                                                                                                                         چكيده مرگ لازمه جدايى‏ناپذير زندگى بشر است؛ اما چه بايد كرد تا سنگينى غم آن كاهش يابد؟ از عوامل مهمى كه سلامت روان آدمى را به مخاطره مى‏اندازد، فشارهاى روانى است كه پديده‏هاى گوناگونى سبب آن مى‏شود. يكى از اين پديده‏ها، مرگ است. اين نوشتار با رويكرد توصيفى ـ تحليلى در پى ارائه مهارت‏هاى قرآنى در تحمّلِ فقدان و مرگ عزيزان است كه آدمى در پرتو آن مى‏تواند فشار روانى مصيبت را تحمل، بلكه از آن در رشد و تعالى خويش بهره بگيرد. مقاله حاضر با تكيه بر آيات قرآن كريم و روش تفسير موضوعى و معناشناسى، به بيان مهارت‏هاى قرآنى تحمل فقدان عزيزان مى‏پردازد. قرآن براى تحمل مرگ عزيزان، مجموعه‏اى از مهارت‏هاى شناختى (خداشناختى، انسان‏شناختى، روان‏شناختى و جهان‏شناختى) و مهارت رفتارى (تقوامدارى) و مهارت‏هاى اخلاقى (ياد خدا، صبر، توكل و تسليم) را ارائه داده است كه به تفصيل در نوشتار بدان‏ها پرداخته مى‏شود. حاصل اين نوشتار اين است كه آدمى براى تحمل فقدان عزيزان، ناگزير از بهره‏گيرى مهارت‏هاى ارائه شده قرآنى است، وگرنه هم گرفتار جزع و فزع، اضطراب و افسردگى روحى مى‏شود و هم از مطلوب فطرى خويش كه تكامل روحى است، دور مى‏ماند. كليدواژها: قرآن، تحمل فقدان، مهارت‏هاى شناختى، مهارت رفتارى، مهارت‏هاى اخلاقى. مقدّمه از سنت‏هاى عمومى نظام آفرينش، مرگ و مفارقت روح از بدن است كه در متون دينى به آن تصريح شده است. در قرآن آمده است: «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ»(آل‏عمران: 185)؛ هركسى مرگ را مى‏چشد. براساس بينش الهى، مرگ پايان زندگى بشر نيست، بلكه پلى به سوى جهان ابدى است. به تصريح متون دينى، آدمى در مسير سعادت فطرى، در حال حركت است: «يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحا فَمُلَاقِيهِ» (انشقاق: 6). حال چه نوع مهارت‏هايى را بايد كسب كند تا سختى‏ها، بخصوص فقدان عزيزان، او را دچار افسردگى نكند و از مسير مطلوب فطرى باز ندارد؟ در كتب تفسير ذيل آيات مربوط به آزمايش، انسان، جهان هستى، مرگ و... و در كتب و مباحث اخلاقى از قبيل صبر، توكل و تسليم مباحثى درباره پرسش مذكور به ميان آمده است، ولى از آنجا كه به موضوع موردنظر، به صورت استقلالى نگاه نشده و دسته‏بندى در نوشته‏ها، به ويژه كتب تفسيرى و اخلاقى نظام‏مند نيست، بر آن شديم كه از نگاه قرآن، مهارت تحمل‏مرگ‏عزيزان را بررسى كنيم. مفهوم‏شناسى واژه مهارت كاربرد فراوانى در كارهاى روزمره و نيز در علوم و فنون دارد؛ مثل مهارت رانندگى، مهارت انجام دادن معامله و خريد و فروش، مهارت حاضرجوابى و مهارت‏هايى كه روان‏شناسان بر آنها تأكيد دارند؛ همچون مهارت دوست‏يابى، مهارت همسردارى، و مهارت تعليم و تربيت كودك. واژه مهارت در قرآن به كار نرفته، ولى در لغت‏نامه فارسى به معناى زيركى و رسايى در كار، استادى و زبردستى آمده است.1 در فرهنگ عميد، ماهر بودن در كارى، استادى، زيركى، چابكى و زبردستى در كار معنا شده است.2 گويا مهارت تحمل فقدان در اصطلاح عبارت است از كسب آگاهى‏ها و توانايى‏هايى كه در پرتو شناخت صحيح و اخلاق و رفتار عالى به دست مى‏آيد، و به آدمى قدرت مى‏دهد تا در برابر فقدان و مرگ عزيزان سر تسليم فرود آورد و فشارهاى روحى حاصل از آن را كاهش دهد و از آن كمال بهره را بگيرد. مهارت‏ها با مطالعه آيات قرآن كريم دست‏كم به سه نوع مهارت شناختى، اخلاقى و رفتارى براى تحمل فقدان عزيزان روبه‏رو مى‏شويم. اينك شرح آن: مهارت‏هاى شناختى شناخت منشأ رفتار، احساسات و عقايد انسان است. در هر قلمرويى، از جمله در تحمل فقدان و مرگ عزيزان آدمى نيازمند شناخت و آگاهى است. انسان بدون شناخت صحيح در تحمل فقدان همانند كسى است كه بدون چراغ در شب تاريك قدم برمى‏دارد و هر لحظه امكان زمين خوردن و سقوط و هلاكت را دارد. قرآن كريم به شگفتى عملكرد شناخت كه موجب تغيير عقيده و رفتار سحره فرعون شد، تصريح كرده است: «قَالُوا لَن نُؤْثِرَكَ عَلَى مَا جَاءنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا» (طه: 72)؛ گفتند سوگند به آن كسى كه ما را آفريد، هرگز تو را بر دلائل روشنى كه براى ما آمد مقدم نخواهيم داشت. آنچه سبب شد سحره فرعون از رفتار و عقيده خويش دست بردارد شناخت و آگاهى بود. به سخن ديگر آنان چون به فنون و رموز سحر آشنا بودند به روشنى دريافتند كه برنامه موسى عليه‏السلام سحر نيست بلكه معجزه است.3 بر اساس تأثير انكارناپذير شناخت، در هر قلمرو زندگى، از جمله در تحمل شدائد، بلاها و تحمل فقدان، خداوند در آيات متعددى به ارائه شناخت و فهم صحيح در مورد مالك هستى، جهان، انسان و شدائد زندگى پرداخته است تا آدمى در پرتو شناخت وحيانى، توان خويش را در تحمل فقدان افزايش دهد. در اين نوشتار مهارت‏هاى شناختى در تحمل فقدان عزيزان را در چهار مورد بر اساس آيات قرآنى بررسى مى‏كنيم: الف. خداشناختى 1. مالكيت خداوند بر هستى: يكى از مهارت‏هاى شناختى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان عزيزان اين است كه خداوند در آيات متعددى به مالك بودن خويش توجه داده است؛ چه آنكه اگر آدمى باور داشته باشد مالك اصلى خداست و آنچه در اختيار آدمى است امانتى بيش نيست، هيچ وقت از پس‏گيرى امانت بى‏تابى نخواهد كرد. كسى كه به مالكيت خدا و نابودى غير او اقرار داشته باشد، در مورد فقدان، مقاوم و بردبار خواهد بود، چون نه خود را مالك مى‏دانسته و نه وجودش را پايدار مى‏شمرده است. آنچه تنش‏زاست از دست دادن چيزى است كه مالك آن هستيم يا آن را پايدار مى‏خواستيم و مى‏دانستيم، اما اگر نه خود را مالك بدانيم و نه آنچه را داريم، دائم بپنداريم، از دست دادن آن، تحمل‏ناپذير نخواهد بود.4 آياتى بيانگر مالكيت واقعى خداست، از جمله: ـ «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (مائده: 120)؛ حكومت آسمان‏ها و زمين و آنچه در آنهاست، از آن خداست، و او بر هر چيزى تواناست. به تعبير علّامه طباطبائى جمله «لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ» بر ملك مطلق پروردگار دلالت مى‏كند.5 ـ «لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ» (حديد: 2)؛ مالكيت و حاكميت آسمان و زمين از آن اوست، زنده مى‏كند و مى‏ميراند. اين آيه گوياى آن است كه حيات و ممات همه آدميان در دست قدرت اوست. او روزى حيات مى‏دهد و روزى ديگر، حيات را از آدمى مى‏ستاند. اين نوع شناخت‏دهى، عاملى براى تحمل فقدان عزيزان است؛ زيرا آدمى با خود بر اساس اين نوع آيات به اين باور مى‏رسد كه حيات و ممات كسى در دست او نيست تا از زوال آن بى‏تابى كند و علاوه آنكه بر اساس مالكيت واقعى خدا، او حيات خود و ديگران را امانتى بيش نمى‏داند تا با فقدان، بى‏تابى نمايد. ـ «تَبَارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» (ملك: 1)؛ پربركت و زوال‏ناپذير است كسى كه حكومت جهان هستى به دست اوست. مُلك يعنى سلطه و اقتدار. معناى عبارت «بيده الملك» اين است كه ملك‏ها و همه قدرت‏ها و همه اقتدارها در قبضه اوست. در اختيار و در دست اوست؛ يعنى هيچ قدرت مستقلى در عالم وجود ندارد كه در قبال قدرت الهى شمرده شود.6 براساس همين بينش، كه مالك واقعى خداست و آنچه در اختيار آدمى قرار دارد امانتى بيش نيست، معصومان در مرگ عزيزانشان بى‏تابى نمى‏كردند؛ چون آنان مطابق آموزه‏هاى وحيانى عزيزان را امانتى الهى و مرگشان را پس‏گيرى امانت از طرف صاحب آن مى‏دانستند. از امام صادق عليه‏السلام نقل شده است كه: گروهى از اصحاب امام حسن‏بن على عليهماالسلام به او نامه نوشتند و در مرگ دخترش، به او تسليت گفتند و آن حضرت در پاسخ آنان نوشت: «اما بعد، نامه تسليت شما رسيد، من آن را به حساب خدا وامى‏گذارم تا تسليم تقدير، و بردبار در آزمون او باشم... او كنيز مملوك خدا بود كه راه رفتگان را پيمود؛ راهى كه پيشينيان آن را پيمودند، و زود است كه ديگران نيز بپيمايند: و كانت أمة مملوكة، سلكت سبيلاً مسلوكة صار اليها الأوّلون، و سيصير اليها الآخرون... .»7 همچنين معصومان عليهم‏السلام به كارگيرى اين مهارت را در تحمل فقدان به اصحاب و ياران خويش توصيه نمودند. يكى از اصحاب پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به نام معاذبن جَبل فرزند خود را از دست داد و بسيار بى‏تاب شد. آن حضرت نامه تسليتى براى وى فرستادند كه در بخشى از آن آمده است: «فَقَدْ بَلَغَنى جَزَعُكَ على وَلَدك الّذى قضى اللّه عليه و انّما كان ابنُكَ من مواهِبِ اللّهِ الهَنيئةِ و عَواريهِ المُستَودَعَةِ عندك. فَمَتَّعَكَ اللّهُ بِهِ إلى أَجَلٍ وَقَبضه لِوَقْتٍ معلومٍ فَإِنّا للّه و انا إليه راجعون»؛8 پس به من خبر بى‏تابى تو بر فرزندت كه خداوند به مرگ او حكم كرده رسيده است. همانا فرزند تو از هديه‏هاى گواراى خدا و از عاريه‏هاى به وديعه گذاشته او نزد تو بود. خداوند تا مدتى تو را از آن بهره‏مند ساخت و در وقتى كه مشخص شده بود، او را گرفت. پس ما از خداييم و به سوى خدا بازمى‏گرديم. پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله با بيان امانت بودن فرزند، معاذبن جبل را آرام ساخت و تسكين قلب داد. نكته مهم در اين حديث، به كار بردن كلمه «استرجاع» است كه پايه شناختى اين سخن همان، مالكيت خدا نسبت به انسان‏ها، و اين است كه انسان‏ها مالك هيچ چيز حتى خودشان نيستند. وقتى اشعث برادر خويش را از دست داد، على عليه‏السلاماين مصيبت را به وى تسليم گفتند. اشعث در پاسخ گفت: «انا للّه و انا اليه راجعون». امام فرمود: آيا معناى اين جمله را مى‏دانى؟ گفت: يا على تو غايت و منتهاى علم هستى. حضرت فرمود: «اما قَوْلكَ إِنّا للهِ فَإِقرارٌ منك بالملكِ و أَمّا قَولُكَ وَ إِنا اليه راجعون. فَإقرارٌ منك بالهلاك»؛9 اما اينكه مى‏گويى: ما از خداييم، اقرار به مالكيت و پادشاهى خداوند است و اينكه مى‏گويى ما به سوى او بازمى‏گرديم، اقرار تو به فانى شدنت است. آرى اگر انسان به مالكيت خدا باور داشته باشد و آنچه را در اختيار دارد امانت بداند، به وقت پس‏گيرى امانت از جانب مالك واقعى بى‏تابى نخواهد كرد، چه آنكه، او، فقدان عزيزان را پس‏گيرى مى‏داند نه گرفتن، تا اينكه تنش‏زا باشد. 2. درك حضور و معيت خداوند به هنگام فقدان عزيزان: در آيات متعددى خداوند همراهى خويش را با بندگانى كه به وصف صبر، تقوا و نيكوكارى و... آراسته‏اند، اعلام كرده است: ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ» (توبه: 36)؛ و بدانيد خداوند با پرهيزگاران است. ـ «إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ» (بقره: 153)؛ خدا با صابران است. ـ «وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ» (عنكبوت: 69)؛ و خدا با نيكوكاران است. بديهى است باور به همراهى خداوند و اينكه همه امور در برابر ديدگان او انجام مى‏شود، خود عامل تقويت روح، در انجام دادن هر كار نيك و تحمل فشارهاى روانى از قبيل فشار روحى فقدان در آدمى است. متأسفانه انسان‏ها به هنگام مصائب و مشكلات مى‏پندارند كه خدا با آنها قهر كرده و آنان را تنها گذاشته است. اگر شخص مصيبت‏ديده، همان‏گونه كه خدا را در خوشايندها با خويش همراه مى‏بيند، به هنگام مرگ عزيزان و مشكلات زندگى هم همراه خود ببيند، از فشار روحى او كاسته مى‏شود و توان تحمل او افزايش مى‏يابد. تصور خارج بودن از قلمرو حمايتى خداوند، ترس و اضطراب را به دنبال مى‏آورد. اگر هنگام سختى‏ها خدا را دور و خارج از دسترس بدانيم، مضطرب مى‏شويم بر تنيدگى‏مان افزوده مى‏شود. كودك به اين دليل جداشدن از مادر را برنمى‏تابد كه مى‏پندارد دور بودن مادر سبب مى‏شود كه ديگر پاسخگوى نيازهاى او نباشد. احساس تنهايى و بى‏ياورى است كه كودك را مى‏آزارد به مرور زمان كه كودك بزرگ مى‏شود و درمى‏يابد كه هرگاه بخواهد، مادر كنار او خواهد بود، دور بودن مادر، او را بى‏تاب نمى‏كند.10 خداوند متعال در آيات متعددى همراهى خويش را به انسان‏ها اعلام نموده است تا آنان خود را از قلمرو حمايتى خدا خارج ندانند و به مدد اين شناخت بر مشكلات فائق آيند. در قرآن آمده است كه پيامبر اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله براى آرام كردن همراه خويش در غار از اين مهارت شناختى بهره گرفته است: «إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا» (توبه: 40)؛ آن هنگام كه او به همراه خود مى‏گفت، غم مخور، خدا با ماست. خداوند سبحان براى زدودن غم روحى پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در مسير تبليغ رسالت، او را به همراهى خويش نويد مى‏دهد: «وَاصْبِرْ وَمَا صَبْرُكَ إِلاَّ بِاللّهِ وَلاَ تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَلاَ تَكُ فِي ضَيْقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَواْ وَّالَّذِينَ هُم مُحْسِنُونَ» (نحل: 127ـ128)؛ صبر كن، و صبر تو فقط براى خدا و به توفيق خدا باشد، و به سبب كارهاى آنها اندوهگين و دلسرد مشو و از توطئه‏هاى آنان در تنگنا قرار مگير. خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كرده‏اند و كسانى كه نيكوكارند. همچنين خداوند حضرت نوح را، كه تحت شديدترين فشارهاى قومش بود، مأمور به ساختن كشتى مى‏كند و اصلِ مقابله با سختى‏ها را به او آموزش داده، مى‏فرمايد: «وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا» (هود: 37)؛ و اكنون در برابر ديدگان و و طبق وحى ما، كشتى را بساز. جمله «باعيننا» (در برابر ديدگان ما) چنان قوت قلبى به نوح بخشيد كه فشار استهزاى دشمنان، كمترين خللى در اراده نيرومند او ايجاد نكرد.11 از اصل قرآنىِ «همراهى خداوند با بندگان در همه حال» و ذكر مصاديق قرآنى براى آرام‏سازى و تحمل مشكلات بر پايه شناختىِ درك همراهى خداوند در سختى‏ها برمى‏آيد كه يكى از مهارت‏هاى ارائه شده در قرآن براى تحمل فقدان، درك حضور و همراهى خداوند به هنگام مرگ عزيزان است. زيرا چنين بينشى انسان را در قلمرو حمايتى خداوند قرار داده، همين نوع بينش توان تحمل او را بر مرگ عزيزان افزايش مى‏دهد. با بهره‏گيرى از همين مهارت شناختى، كه همه امور در برابر ديدگاه خداوند انجام مى‏گيرد، تحمل فقدان بر امام حسين عليه‏السلامآسان بود. آمده است: هنگامى كه شيرخواره ايشان در آغوش آن حضرت بود و حرمله ـ لعنه‏اللّه عليه ـ تيرى افكند و گلوى او را دريد، امام خون او را به كف دست گرفت، چون پر شد به آسمان افكند و بعد از بيان جملاتى فرمود: «هَوْنٌ عَلَى ما نزل بى أنَّهُ بِعَينِ اللّه»؛12 هر مصيبتى را كه بر من فرود آمده، اين آسان مى‏كند كه در محضر خداست. آرى اگر انسان اين گونه به خداوند شناخت داشته باشد، يعنى او را در خوشايند و ناخوشايند زندگى، همراه خويش ببيند و بداند همه امور در برابر ديدگان او انجام مى‏شود، توان تحمل فقدان در او تقويت مى‏شود؛ چراكه ناظر ديدن خدا به هنگام فقدان (مرگ عزيزان) آدمى را به مصلحت و حكمت پس‏گيرى عزيزان رهنمون مى‏سازد. 3. توجه به نعمت‏ها و عنايات الهى در جهان پس از مرگ: از اصول مسلّم در تربيت و رشد و تكامل آدمى كه بارها در قرآن از آن بهره گرفته شده، بشارت دادن به نعمت‏ها و پاداش‏هاى بهشتى بر انجام دادن تكاليف و تحمل شدائد و ناخوشايندهاى زندگى است؛ چون اجراى كار و تحمل سختى با يقين به پاداش و مزد، قابل تحمل است. اگر كارها و تحمل شدائد با پاداش و آن هم پاداش ابدى همراه باشد، قابل تحمل خواهد بود؛ چراكه پاداش منبع تقويت‏كننده‏اى است كه توان انسان و انگيزه او را در عمل به كار و مقابله با سختى‏ها افزايش مى‏دهد. آنچه سختى‏ها و مصيبت را براى آدمى تحمل‏ناپذير مى‏كند آن است كه بداند تحمل مصائب بدون پاداش است. اگرچه قرآن به وجود ناخوشايندها در زندگى تصريح فرموده است: ـ «وَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلاَدُكُمْ فِتْنَةٌ...» (انفال: 28)؛ و بدانيد اموال و اولاد شما وسيله آزمايش است. ولى براى تحمل مشكلات و ناخوشى‏ها زندگى، به بشر اعلام نموده كه ناخوشايندى‏هاى زندگى بدون پاداش و اجر نيست: ـ «الَّذِينَ آمَنُواْ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَاللّهِ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَّهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ» (توبه: 20ـ21)؛ آنان كه ايمان آوردند و هجرت كردند و با اموال و جان‏هايشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدا برتر است، و آنها پيروز و رستگارند. پروردگارشان آنان را به رحمتى از ناحيه خود، و رضايت خويش و باغ‏هايى از بهشت بشارت مى‏دهد كه در آن، نعمت‏هاى جاودانه دارند. روشن است كه مجاهده در راه خدا آكنده از سختى‏هايى است كه انسان مؤمن بايد آنها را با جان و دل بخرد. آنچه شدائد را بر انسان مؤمن آسان مى‏كند، پاداش‏هايى است كه خداوند به مؤمنان وعده داده است. لذا به لحاظ كاركرد پاداش در تحمل شدائد، خداوند بى‏درنگ پس از مجاهدت در راه خدا با گونه‏هاى مختلف آن، از پاداش سخن به ميان آورده است. در خصوص پاداش تحمل فقدان (مرگ عزيزان) فرموده است: «وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ» (بقره: 155ـ156)؛ و بشارت ده به استقامت‏كنندگان؛ آنان كه هرگاه مصيبتى به آنها رسد... . اين آيه به بشر گوشزد مى‏نمايد كه تحمل مرگ عزيز، دربردارنده پاداش و اجر است. بشر با باور به اين اعلام و شناخت از طرف خدا، توانش براى تحمل فقدان افزايش مى‏يابد. عاملى كه آدمى را در مصيبت بى‏تاب مى‏كند باور نداشتن به پاداشِ تحمل مصيبت است. در روايتى از امام صادق عليه‏السلامبشارت صابران، به بهشت و مغفرت الهى شمرده شده است: و عن الصادق عليه‏السلام قال اللّه عزوجل: «و بشر الصابرين» اى بالجنة و المغفرة.13 معصومان عليهم‏السلام هم براى كاهش فشارهاى روانى سختى‏ها اين اصل را به همگان آموزش مى‏دادند. پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهمى‏فرمايد: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لكم، ما حَزِنْتُم على ما زوِى عنكم»؛14 اگر آنچه را براى شما ذخيره شد، مى‏شناختيد، بر آنچه از شما گرفته شده غمگين نمى‏شديد. ب. انسان‏شناختى فقدان عزيزان آزمايش الهى: همه انسان‏ها در معرض قانون آزمايش الهى قرار دارند و هيچ فردى از نوع بشر از آزمايش مستثنى نيستند: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَن يُتْرَكُوا أَن يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ» (ملك: 2)؛ آيا مردم گمان كردند همين كه بگويند ايمان آورديم، به حال خود رها مى‏شوند و آزمايش نمى‏شوند؟! كثرت و گستردگى اسباب و عوامل آزمايش به حدى است كه نمى‏توان آمار مشخصى براى آن ذكر كرد، اما به اختصار مى‏توان گفت هر چيزى كه به نحوى با شئون ارادى انسان در ارتباط است و در گزينش انسان مؤثر است مى‏تواند از عوامل آزمايش به شمار رود. «وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ وَرَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَا آتَاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقَابِ وَإِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(انعام: 165)؛ و او كسى است كه شما را جانشينان نمايندگان خود در زمين ساخت، و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى ديگر قرار داد، تا شما را با آنچه در اختيارتان قرار داده بيازمايد. كلمه «ما» در آخر آيه شامل همه نعمت‏هاى مادى و معنوى است.15 با استفاده از آيات 165 انعام و 7 كهف و 155 بقره ابزار آزمايش عمومى است و به ابزار خاصى منحصر نيست، ولى از آنجا كه ذكر آن براى آگاهى و تنبيه مردم است، خداوند به بعضى از ابزار آزمايش اشاره كرده است، كه نمونه‏اى از آن، اولاد و فقدان عزيزان است: ـ «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» (تغابن: 15)؛ اموال و فرزندانتان فقط وسيله آزمايش شما هستند. ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مال‏ها و جان‏ها... مى‏آزماييم. آدمى اگر به هدف و فلسفه آزمايش خداوند توجه داشته باشد كه ـ نمونه‏اى از آن آزمايش، فقدان عزيزان است ـ غم فقدان او را از پاى درنمى‏آورد، بلكه باور به اينكه آزمايش سبب تكامل آدمى است، فقدان را براى انسان قابل تحمل مى‏كند. گاهى امتحان براى تمرين امتحان‏شونده است؛ مثلاً خداوند متعال انسان را بيازمايد تا با آن، استعدادهاى درونى او به فعليت برسد يا مثل آدمى كه خودش يا ديگرى را به آب مى‏اندازد تا شنا ياد بگيرد. اين نوع امتحان، نوعى رفتار براى كمال يافتن است. با تلاش در آب است كه انسان شناگر مى‏شود. امتحان‏هاى الهى براى آن است كه انسان در خلال آن گرفتارى‏ها كمال يابد.16 قرآن كريم به اين حقيقت تصريح دارد: «وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُدُورِ» (آل‏عمران: 154)؛ و اينها براى اين است كه خداوند آنچه را در سينه‏هايتان پنهان داريد، بيازمايد و آنچه را در دل‏هاى شما از ايمان است، خالص گرداند. به تعبير استاد مطهّرى اين خصوصيت مربوط به موجودات زنده به ويژه انسان است كه سختى‏ها و گرفتارى‏ها، مقدّمه كمال و پيشرفت‏هاست. ضربه‏ها، جمادات را نابود مى‏سازد و از قدرت آنان مى‏كاهد، ولى موجودات زنده را تحريك مى‏كند و نيرومند مى‏سازد. بس زيادت‏ها كه اندر نقص‏هاست. مصيبت‏ها و شدائد براى تكامل بشر ضرورت دارد. اگر محنت‏ها و رنج‏ها نباشد بشر تباه مى‏گردد.17 آرى كسى كه فقدان را ابزار آزمايش و لازمه حيات و تكامل بشرى بداند، توان تحمل او در غم فقدان افزايش مى‏يابد و بلكه بر اين اساس كه لازمه و ضرورى تكامل انسان وجود آزمايش الهى است، از آن در جهت تكامل خويش به بهترين نحو بهره‏بردارى مى‏كند. ج. روان‏شناختى 1. نگرش مثبت به زندگى: براساس آموزه‏هاى دينى، يكى از ويژگى‏هاى مهم زندگى دنيا، توأم بودن آن با درد و خوشحالى، سختى و راحتى است. كسى را در دنيا نمى‏توان يافت كه همواره در خوشحالى به سر ببرد، همان‏گونه كه شخصى را نمى‏توان يافت كه هميشه غمگين باشد. آدمى به تناسب ظرفيت وجودى، براساس طبيعت زندگى دنيايى، حياتى توأم با خوشايندها و ناخوشايندها دارد. برعكس، سعادت اخروى همراه هيچ گرفتارى و غم و غصه‏اى نيست. «لاَ يَمَسُّهُمْ فِيهَا نَصَبٌ وَمَا هُم مِنْهَا بِمُخْرَجِينَ»(حجر: 48)؛ هيچ خستگى و تعبى در آنجا به آنها نمى‏رسد، و هيچ‏گاه از آن اخراج نمى‏گردند. نگرش مثبت به زندگى به معناى آن است كه آدمى ـ براساس اعتقاد به اينكه جهان هستى با حكمت الهى مى‏چرخد و حوادث بدون دليل و مصلحت نيست ـ حوادث زندگى را بامعنا و نظام‏مند بداند. معنادارى زندگى آن است كه انسان سختى‏ها را لازمه اجتناب‏ناپذير زندگى، ابزار آزمايش، فراهم‏آورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و ابزار برگشت‏دهى آدمى به سوى خدا بداند. كتاب زندگى، قرآن كريم، براى تحمل هر سختى و گرفتارى، خصوصا تحمل فقدان، به اين نوع نگرش مثبت به زندگى در آياتى تصريح فرموده است: ـ «وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً» (انبياء: 35)؛ و ما شما را با بدى‏ها و خوبى‏ها مى‏آزماييم. ـ «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ...» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد... ـ «وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ» (بقره: 155)؛ قطعا همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى و كاهش در مال‏ها و جان‏ها و ميوه‏ها آزمايش مى‏كنيم. ـ «الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا اِءلَيْهِ رَاجِعونَ أُولَـئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» (بقره: 156ـ157)؛ آنها كه هرگاه مصيبتى به ايشان مى‏رسد، مى‏گويند: ما از آن خداييم، و به سوى او بازمى‏گرديم. آنان همان‏ها هستند كه الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده، و آنان‏اند هدايت‏يافتگان. ـ «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» (روم: 41)؛ فساد در خشكى و دريا به سبب اعمالى است كه مردم انجام داده‏اند، آشكار شد، خدا مى‏خواهد نتيجه بعضى از اعمال آنها را به آنان بچشاند، شايد بازگردند. اين آيه شريفه ناظر است بر وبال دنيايى گناهان، و چشاندن وبال بعضى از آنها نه همه آنها. معناى اينكه فرمود «لعلهم يرجعون» آن است كه خداوند مى‏چشاند آنچه را مى‏چشاند، براى اينكه شايد از شركشان و گناهانشان دست بردارند و به سوى توحيد و اطاعت برگردند.18 چنان‏كه در آيه‏اى ديگر به رسيدن مصيبت به واسطه اعمال تصريح كرده و فرموده است: «وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ» (شورى: 30)؛ هر مصيبتى به شما رسد به سبب اعمالى است كه انجام داده‏ايد. كلمه مصيبت به معناى هر ناملايمى است كه به انسان برسد؛ گويى از ره دور به قصد آدمى حركت كرده تا به او رسيده است و مراد به جمله «ما كسبت ايديكم» گناهان و زشتى‏هاست.19 در آيه از ضمير جمع استفاده شده است، ولى بدان معنا نيست كه منحصر در مصائب اجتماعى باشد بلكه براساس اين اصل كلى كه اعمال آدمى با حوادث عالم رابطه مستقيم دارد، شامل مصائب فردى نيز مى‏شود. از مجموع آيات مذكور و آيات ديگر اين حقيقت به روشنى آشكار مى‏شود كه ناخوشايندهاى زندگى داراى بار معنايى است كه آدمى بايد مطابق آن معانى ارزيابى مثبت نسبت به حوادث داشته باشد كه بعضى از آن بار معنايى، عبارت از اين است كه حوادث وسيله آزمايش، فراهم‏آورنده زمينه رشد و كمال، رسيدن به پاداش الهى و برگشت آدمى به سوى خداست. روشن است كه اگر آدمى چنين نگرشى (معنادار بودن حوادث) درباره حوادث زندگى داشته باشد، شدائد، به ويژه فقدان عزيز براى او تنش‏زا نيست، بلكه چنين نگرشى بر توان تحمل او مى‏افزايد. تحمل‏ناپذيرى حوادث به سبب آن است كه از زندگى راحتى بدون سختى را انتظار داريم و اين در غيرواقعى بودن شناخت ما از دنيا ريشه دارد. آنچه مهارت‏هاى مقابله با سختى‏ها را به وجود مى‏آورد و زندگى را تحمل‏پذير مى‏سازد، پذيرش اين واقعيت است كه سختى‏ها اجتناب‏ناپذير است. اگر انسان بداند، دنيا جاى راحتى نيست، راحت زندگى مى‏كند و از ناملايمات به تنگ نمى‏آيد.20 اگر ما از ناملايمات به تنگ مى‏آييم براى آن است كه ناملايمات را بى‏حاصل و بى‏معنا مى‏دانيم، در حالى كه به واسطه شدائد، استعدادهاى بالقوه آدمى شكوفا مى‏شود و او از تباه شدن و نابودى نجات مى‏يابد. به تعبير استاد مطهّرى: آدمى بايد مشقت‏ها تحمل كند و سختى‏ها بكشد تا هستىِ لايقِ خود را بيابد. خدا براى تربيت و پرورش جان انسان‏ها دو برنامه تشريعى و تكوينى دارد و در هر برنامه، شدائد و سختى‏ها را گنجانيده است. در برنامه تشريعى، عبادات را فرض كرده و در برنامه تكوينى، مصائب را در سر راه بشر قرار داده است. روزه، حج، جهاد، انفاق، نماز، شدائدى است كه با تكليف ايجاد گرديده و صبر و استقامت در انجام آنها، موجب تكميل نفوس و پرورش استعدادهاى عالى انسانى است. گرسنگى، ترس، تلفات مالى و جانى، شدائدى است كه در تكوين پديده آورده شده است و به طور قهرى انسان را دربر مى‏گيرد.21 بى‏تابى و بى‏قرارى آدمى در شدائد به آن علت است كه همان‏گونه كه براى خوشايندهاى زندگى معنا مى‏يابد، براى ناخوشايندها معنا نمى‏يابد، بلكه از سختى‏ها ارزيابى منفى مى‏كند. بديهى است كه ارزيابى منفى توان آدمى را در تحمل مصائب كاهش مى‏دهد. قرآن كريم به زيبايى، تحمل نكردن ناخوشايندها را نتيجه ارزيابى منفى دانسته و فرموده است: «وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ» (فجر: 16)؛ و اما هنگامى كه براى امتحان، روزيش را بر او تنگ مى‏گيرد، مأيوس مى‏شود و مى‏گويد: پروردگارم مرا خوار كرده است. اينكه انسان تنگىِ روزى ر ا خوارى مى‏شمرد، نوعى از ارزيابى منفى است، غافل از آنكه تنگىِ روزى سبب خوارى و ذلت نيست، بلكه حداقل بايد گفت وسيله آزمايش است. به همين جهت تأكيد مى‏شود كه از مهارت‏هاى تحمل فقدان، نگرش مثبت به زندگى (معنايابى حوادث) است. به جهت كاركرد اين نگرش امروزه يكى از راه‏هاى درمان بيمارى‏هاى روانى، لوگوتراپى يا (معنادرمانى) است. فرانكل مى‏گويد: يكى از اصول اساسى لوگوتراپى اين است كه توجه انسان را به اين مسئله جلب كند كه انگيزه و هدف اصلى زندگى، گريز از درد و لذت بردن نيست، بلكه معناجويى زندگى است، كه به زندگى مفهوم واقع مى‏بخشد.22 آشكار است كه بدبينى به جهان و اعتقاد داشتن به اينكه عالم، بدون غايت پديد آمده و در حوادث و رويدادها هيچ‏گونه مصلحتى متصور نيست، بسيار رنج‏آور و دردناك است. اينكه مؤمنان از بهترين آرامش و آسايش روانى برخوردارند، بدان علت است كه جهان و رخدادهاى آن را هدفدار و از روى علم و حكمت مى‏دانند، نه اينكه رويدادهاى اين عالم، بر محور گيجى، منگى و بى‏خبرى از نتايج كار، استوار شده باشد. يكتاپرستان درباره بدى‏ها و شر بر اين عقيده‏اند كه هيچ چيز بيهوده و حساب نكرده نيست. بدى‏ها و بلايا، يا كيفرى هستند عادلانه يا امتحان و ابتلايى هستند هدفدار و پاداش‏آور.23 2. نگرش مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) و ابدى بودن انسان: آموزه‏هاى دينى، علاوه بر آنكه مرگ را يك سنت همگانى معرفى نموده، اين واقعيت را هم به آدمى گوشزد كرده است كه مرگ مساوى با نيستى و پوچى نيست، بلكه سرآغاز زندگى ابدى است. پرواضح است شخصى كه نگرش مثبت به مرگ داشته باشد و براى آن معنايى قائل باشد، اين نوع بينش، فقدان را قابل تحمل مى‏نمايد؛ زيرا چنين شخصى براساس آموزه‏هاى وحيانى، مرگ را پايان حيات نمى‏شمارد، بلكه زندگى دنيا را مقدمه حيات آخرت مى‏داند و گذر از اين جهان را به سوى جهان آخرت و برگشت به سوى خدا را ضرورى مى‏داند. در آيات و روايات به معنادهى مرگ (بازگشت به سوى خدا) تصريح شده است، از جمله: ـ «وَلَئِن مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لإِلَى الله تُحْشَرُونَ» (آل‏عمران: 158)؛ و اگر بميريد يا كشته شويد، به سوى خدا محشور مى‏شويد. ـ «وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ» (يس: 32)؛ و همه آنان (روز قيامت) نزد ما احضار مى‏شوند. ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ» (عنكبوت: 57)؛ و هر انسانى مرگ را مى‏چشد، سپس شما را به سوى ما بازمى‏گردانند. از چنين آياتى برمى‏آيد كه مرگ داراى معناست؛ يعنى مرگ نيستى و پوچى نيست، بلكه نخستين گام به سوى جهان آخرت و بازگشت به سوى خالق هستى است. جالب توجه آنكه قرآن براى رساندن معنادار بودن مرگ، از آن به توفّى تعبير نموده است. به اتفاق نظر تمام لغت‏نويسان «توفّى» يعنى استيفا كردن و تحويل گرفتن يك چيز به گونه كامل. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا» (زمر: 42)؛ خدا نفس‏ها را در وقت مردن به تمام و به كمال مى‏گيرد.24 اين تعبير بيانگر آن است كه مرگ داراى معناست و آن اين است كه مرگ، مقدّمه ورود به جهان آخرت است نه نيستى و پوچى و پايان حيات. در آيات متعددى از اين تعبير (توفّى) استفاده شده است كه دو نمونه ذكر مى‏شود: 1. «قُلْ يَتَوَفَّاكُم مَّلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ» (سجده: 11)؛ بگو فرشته مرگ كه بر شما مأمور شده روح شما را مى‏گيرد، سپس شما را به سوى پروردگارتان بازمى‏گرداند. 2. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا»(زمر: 42)؛ خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‏كند. به تعبير استاد مطهّرى: مجموعا آنچه كه ما از آيات قرآن مى‏فهميم اين است كه مردن در منطق قرآن تباهى نيست، صرف خراب شدن نيست، انهدام نيست، بلكه مرگ انتقال است. و آنكه مى‏ميرد در همان آنى كه مى‏ميرد، در لحظه‏اى كه مى‏ميرد، از اينجا منتقل مى‏شود به جاى ديگر و در جاى ديگر زنده است. هست و هست و هست، تا روز قيامت كه مسئله قبور و حشر جسمانى پيدا شود و بدن ما از خاك بيرون بيايند.25 براساس همين اصل قرآنى كه مرگ معنادار است، معصومان عليهم‏السلام هم به معنادار بودن مرگ تصريح كرده‏اند تا آدمى در پرتو نگرش مثبت به مرگ، احساسات و هيجانات خويش را مهار كند و توان تحمل فقدان (مرگ عزيزان) را افزايش دهد. حضرت محمّدبن على عليهماالسلام فرمود: شخصى به على‏بن الحسين عليهماالسلام عرض كرد: مرگ چيست؟ فرمود: براى مؤمن، مانند از تن درآوردن لباس چركين و پر از شپش، و رهايى از قيدها و زنجيرهاى گران و ملبس شدن به فاخرترين لباس و (بوييدن) خوشبوترين بوى‏ها، و سوار شدن بر (رام‏ترين) مركب‏ها و مأوا گرفتن در مأنوس‏ترين منازل، و براى كافران مانند از تن به درآوردن لباس‏هاى فاخر و انتقال از منزل‏هاى مأنوس و بر تن كردن چركين‏ترين و زبرترين لباس‏ها، و رفتن به وحشتناك‏ترين منازل و (چشيدن) سخت‏ترين شكنجه‏هاست.26 براساس همين بينش كه مرگ بازگشت به سوى خدا و لقاى معبود است، امام حسين عليه‏السلام مرگ را در آغوش مى‏گيرد. حضرت زين‏العابدين عليه‏السلام فرموده است: در روز عاشورا آن‏گاه كه كار به امام حسين عليه‏السلام دشوار گرديد، چون ياران آن حضرت بر چهره‏اش نگاه مى‏افكندند، به روشنى محسوس بود برخلاف ديگران كه رنگ پريده و مضطرب گشته‏اند و دندانشان مى‏لرزد و تپش قلبشان بيشتر شده و تغيير كرده، ايشان و چند تن از خواص با چهره و رويى درخشان و بدنى كاملاً آرام و دلى مطمئن در صحنه بودند، بعضى از آنان به بعض ديگر مى‏گفتند: بنگريد كه آنان چگونه از مرگ نمى‏هراسند! در آن صحنه وحشتناك امام حسين به ايشان مى‏فرمود: پايدارى كنيد اى گرامى‏زادگان. مرگ چيزى نيست جز پُلى كه شما را از سختى و آسيب مى‏گذراند، و به بهشت عظيم و نعمت‏هاى جاودان مى‏رساند. كدام‏يك از شما دوست ندارد كه از زندانى به قصر منتقل گردد؟ در حالى كه آن براى دشمنانتان همانند پلى است كه آنها را از كاخ به زندان و شكنجه‏گاه مى‏رساند. زيرا پدرم از پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آلهبرايم بازگفت: دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است و مرگ پل مؤمنان به بهشت ايشان و پل كافران به آتش سوزان دوزخ است. نه اين را به من دروغ گفته‏اند و نه من دروغ مى‏گويم.27 آرى اگر آدمى نگرشى مثبت به مرگ (معنادارى مرگ) داشته باشد، توان تحمل او بر فقدان افزايش مى‏يابد. به قول كلينكه: وقتى براى مرگ معنايى پيدا كنيم، كنارآمدن با آن آسان‏تر خواهد بود.28 مطابق آموزه‏هاى دينى، اگر مرگ ملاقات ذات اقدس حق باشد، چه چيزى شيرين‏تر از آن وجود دارد كه آدمى به دنبال آن بگردد؟ د. جهان‏شناختى 1. مرگ، سنتى همگانى: يكى از مهارت‏هاى شناختى ارائه شده در قرآن بر تحمل فقدان (مرگ عزيزان) اين است كه مرگ را يك سنت همگانى و عمومى معرفى كرده است. چون آدمى اگر باور داشته باشد روزى بايد از اين جهان كوچ كند و به سراى ديگر برود، به هنگام مرگ عزيزان اين باور توان تحمل او را افزايش مى‏دهد. با اين نوع بينش او با خود مى‏گويد عزيزم سرانجام روزى مى‏بايست كوچ مى‏كرد و نداى حق را لبيك مى‏گفت و آن كسى كه مى‏آورد و مى‏برد مالك آدمى است و بشر هيچ اختيارى در آوردن بشر به سراى دنيا و بردن آن به سراى ديگر ندارد: «إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي وَنُمِيتُ وَإِلَيْنَا الْمَصِيرُ» (ق: 43)؛ ماييم كه زنده مى‏كنيم و مى‏ميرانيم، و بازگشت تنها به سوى ماست. وانگهى بى‏تابى نمودن عزيز از دست رفته را بازنمى‏گرداند، بلكه سبب افزايش نگرانى و مصيبت مى‏شود. در آيات متعددى به اين سنت همگانى تصريح شده است، از جمله: ـ «كُلُّ نَفْسٍ ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ» (آل‏عمران: 185)؛ هركسى مرگ را مى‏چشد. اين آيه به قانونى اشاره مى‏كند كه بر تمام موجودات زنده جهان حاكم است و مى‏گويد تمام زندگان خواه و ناخواه روزى مرگ را خواهند چشيد.29 ـ «أَيْنَمَا تَكُونُواْ يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ» (نساء: 78)؛ هرجا باشيد مرگ شما را درمى‏يابد، هرچند در برج‏هاى محكم باشيد. ـ «قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ» (جمعه: 8)؛ بگو مرگى كه از آن فرار مى‏كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد. جالب توجه آنكه قرآن كريم براى باوراندن اين سنت در دو آيه از مرگ به يقين تعبير نموده است. ـ «وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ» (حجر: 99)؛ و پروردگارت را عبادت كن تا يقين (= مرگ) تو فرا رسد. مراد از يقين در اين آيه مرگ است. زيرا به ناچار به وقوع خواهد پيوست.30 «وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ حَتَّى أَتَانَا الْيَقِينُ» (مدثر: 46ـ47)؛ و همواره روز جزا را انكار مى‏كرديم؛ تا زمانى كه مرگ ما فرا رسيد. معروف در ميان مفسّران اين است كه منظور از «يقين» در اينجا مرگ است؛ چون مرگ براى مؤمن و كافر امرى يقينى محسوب مى‏شود.31 تعبير كردن از يقين به مرگ اشاره به اين است كه هر قوم و جمعيتى، هر عقيده‏اى داشته باشند و هر چيز را بتوانند انكار كنند، اين واقعيت را نمى‏توانند منكر شوند كه زندگى سرانجام پايانى دارد. و از آنجا كه انسان‏ها به سبب عشق به حيات يا به گمان اينكه مرگ مساوى فنا و نابودى مطلق است، همواره از نام و مظاهر آن گريزانند. تعبير «يُدْرِككُّمُ» (نساء: 78) به آنها گوشزد مى‏كند كه گريختن از اين واقعيت قطعى عالم هستى بيهوده است؛ زيرا معناى «يدرككم» اين است كه كسى از چيزى فرار كند و آن به دنبالش بدود.32 معصومان عليهم‏السلام هم به اين سنت عمومى تصريح كرده و از اين مهارت شناختى براى تحمل فقدان بهره جسته‏اند. از جمله على عليه‏السلام فرموده‏اند: «نفس المرء خطا الى أجله»؛33 نفس‏هاى آدمى گام‏هاى او به سوى مرگ است. نيز فرموده‏اند: «انّ لِكُلِّ شى‏ءٍ مُدَّةً و أجَلاً»؛34 همانا هر چيزى را وقت مشخص و سرآمدى معين است. امام حسن عسكرى عليه‏السلام به واسطه پدران بزرگوارش از موسى‏بن جعفر عليهماالسلام روايت كرده كه ايشان فرمودند: وقتى مرگ اسماعيل فرزند بزرگ پدرم امام صادق عليه‏السلام را به او خبر دادند... رو به حضرت كردند و گفتند: يابن رسول‏اللّه! چيز شگفتى مى‏بينيم، شما به مصيبت فقدان فرزند دلبندتان گرفتار شده‏ايد و با اين حال، رخسارتان كاملاً عادى است! حضرت فرمودند: چرا اين چنين نباشم كه شما مى‏نگريد و حال آنكه در خبر راستگوترين راستگويان رسول خدا آمده است كه فرموده: من و شما همگى شربت مرگ را خواهيم نوشيد، پس آنان كه مرگ را شناختند و آن را در پيش چشم خود قرار دادند يعنى فراموشش نكردند البته مى‏دانند كه مرگ روزى گريبان آنان را خواهد گرفت و ايشان را خواهد ربود، ناگزير به فرمان و خواست حق تسليم خواهند بود.35 2. تصادفى نبودن مصائب: يكى از عواملى كه سختى غم فقدان را براى صاحب عزا افزايش مى‏دهد، تصادفى پنداشتن و خارج از قاعده دانستن مرگ عزيزان است. اگر آدمى به قضاى حتمى الهى اعتقاد داشته باشد، توان تحمل او بر مصيبت افزايش مى‏يابد. براى روشن شدن اين مهارت شناختى قضا و قدر معنا مى‏شود. «قضا» به معناى حكم و قطع و فيصله دادن است و «قدر» به معناى اندازه و تعيين حد است. حوادث جهان از آن جهت كه وقوع آنها در علم و مشيت الهى قطعيت يافته، مقتضى به قضاى الهى است و از آن جهت كه حدود و اندازه و موقعيت زمانى و مكانى آنها معين شده، مقدّر به قدر الهى است.36 در تعاليم اسلامى به بشر آموزش داده شده كه همه چيز در عالم داراى اندازه و حدى است و هر چه در عالم رخ مى‏دهد به اذن خدا و تقدير الهى است. «وَكُلُّ شَيْءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ» (رعد: 8)؛ و هر چيز نزد او مقدار معينى دارد. در مورد مرگ هم به تقدير الهى بودن تصريح شده است: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ» (واقعه: 60)؛ ما در ميان شما مرگ را مقدّر ساختيم و هرگز كسى بر ما پيشى نمى‏گيرد. منظور از جمله «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ» اين است كه بفهماند اولاً مرگ حق است و در ثانى مقدّر از ناحيه اوست. نه اينكه مقتضاى نحوه وجود يك موجود زنده باشد، بلكه خداى تعالى آن را براى اين موجود، مقدّر كرده؛ يعنى او را آفريده تا فلان مدت زنده بماند و در رأس آن مدت بميرد.37 «مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (تغابن: 11)؛ هيچ مصيبتى رخ نمى‏دهد مگر به اذن خدا. و هركسى به خدا ايمان آورد، خداوند قلبش را هدايت مى‏كند و خدا به هر چيز داناست. در آيه‏اى ديگر به مقدّر بودن حوادث اشاره مى‏كند و فايده آن را اين مى‏داند كه انسان نه از ناخوشى‏ها غمگين شود و نه از خوشى‏ها سرمست: «مَا أَصَابَ مِن مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» (حديد: 22ـ23)؛ هيچ مصيبتى ناخواسته در زمين و نه در وجود شما روى نمى‏دهد مگر اينكه همه آنها قبل از آنكه زمين را بيافرينيم در لوح محفوظ ثبت است، و اين امر براى خدا آسان است. اين براى آن است كه براى آنچه از دست داده‏ايد تأسف نخوريد، و به آنچه به شما داده است، دلبسته و شادمان نباشيد. باور به مقدّر بودن حوادث است كه انسان را در برابر آن بيمه مى‏كند تا بتواند سختى‏ها را تحمل كند و از گزندش در امان باشد. على عليه‏السلام به نقش برجسته باور به تقدير الهى تصريح فرموده است: «نِعْمَ الطّاردُ لِلْهَمَّ الاِتّكال على القدر»؛38 بهترين دفع‏كننده غم و اندوه، تكيه بر تقدير الهى است. امام صادق عليه‏السلام نيز براى افزايش تحمل در مشكلات، انسان‏ها را به مقدّر بودن حوادث رهنمون ساخته و فرموده است: «ان كانَ كُلَُّ شَى‏ءٍ بقضاءٍ مِن اللّهِ وَ قَدَرِهِ فَالْحُزْنُ لماذا؟»؛39 اگر هر چيزى به قضا و قدر الهى است، پس اندوه براى چيست؟! آرى يكى از مهارت‏هاى شناختى براى تحمل مرگ عزيزان در قرآن مقدّر بودن حوادث از جانب خداست كه در آياتى بدان تصريح شده است. بر پايه همين شناخت، اگر انسان به مقدّر بودن حوادث باور داشته باشد و آن را تصادفى نپندارد، توان تحمل او بر مرگ عزيزان افزايش مى‏يابد، چون شخصى كه به قضا و قدر الهى باور دارد، براى هر چيزى اندازه و حدى از طرف خدا قائل است و همه حوادث را مقدّر از ناحيه خدا مى‏داند. 3. معادباورى: در باب معاد و زندگى پس از مرگ، دو نوع جهان‏بينى وجود دارد: بر پايه يكى، پس از مرگ همه چيز تمام م

تاریخ آخرین ویرایش مطلب: تاریخ آخرین ویرایش: ۹۱/۱۲/۰۸ - ۰۰:۰۲
اشتراک گذاری: تلگرام فیسبوک تویتر
برچسب ها:

1
1


لوگین شوید تا بتوانید نظر درج کنید. اگر ثبت نام نکرده اید. ثبت نام کنید تا بتوانید لوگین شوید و علاوه بر آن شما نیز بتوانید مطالب خودتان را در سایت قرار دهید.
فراموش کردم
تبلیغات
کاربران آنلاین (1)